مبانی فلسفی ایمان به غیب- گفتار پانزدهم
بدست Arash Naraghi • 30 دسامبر 2023 • دسته: ویدئوها٬ سخنرانيها - الهیات٬ سخنرانی ها- فلسفیمبانی اخلاقی ایده بهشت
واقع گرایی اخلاقی متافیزیکی و معرفت شناختی موید ساختار اخلاقی جهان و شیب جهان به سمت نیکی هاست. کشف حقیقت اخلاقی دلیلی برای انجام کارهای شایسته در اختیار انسان قرار می دهد، و به این اعتبار انسان را به سوی نیکی ها می راند. به دلیل این شیب موافق است که انجام کار نیک آسان است و محتاج به دلیل نیست، اما انجام کار ناشایست دشوار و محتاج توجیه و دلیل تراشی است.
از حیث الهیاتی هم معنای این ایده که جهان به سوی نیکی ها شیب موافق دارد این است که اگر فرد مختارانه نیّت انجام کار نیک کرد، خداوند زمینه های عمل نیک او را فراهم می کند.
اما اگر ساختار جهان بواقع به سمت نیکی ها شیب موافق داشته باشد، در آن صورت باید انتظار داشته باشیم که نیکی ها جهان بر بدی های آن بچربد. آیا واقعا این طور است؟
الف- شیب اخلاقی جهان به سوی نیکی ها لزوماً به معنای ایده آل بودن جهان یا عدم وجود شرور در جهان نیست. ب- جهان در تمامت آن بسی فراخ است، و ما انسانها بر بخش عظیم آن احاطه ای نداریم، بنابراین، داوری ما درباره اینکه آیا در کلّ عالم نیکی ها بر بدی ها می چربد یا نه، کار بغایت دشواری است، اگر نگوییم ناممکن. بنابراین، رأی ما در این خصوص بیشتر از جنس گمانه زنی است. پ- احاطه ما آدمیان حتی در مورد جهان محدودی هم که در آن زندگی می کنند بسیار اندک است. کاملاً ممکن است که در همین جهان محسوس هم، آنچه در بادی امر در زمره شرور است در واقع به نیکی های بیشتر و برتری منتهی شود، و نیکی های ظاهری جهان به شرور شنیع تر. با این ملاحظات، آیا می توانیم داوری کنیم که در جهانی که این حجم عظیم از جنگ و قساوت جاری است، ساختار عالم به سوی نیکی ها شیب موافق دارد؟
البته باید توجه داشت که نفس شرور در این عالم بخودی خود مسأله آفرین نیست. آنچه مشکل آفرین است، شرور عبث است، یعنی شروری که بنا به فرض برای آنها هیچ دلیل اخلاقا موجهی وجود ندارد. اگر بتوانیم نشان دهیم که در این جهان «شرور عبث» وجود دارد، و وجود آن نه فقط استثنایی نیست، بلکه بسیار شایع و گسترده است، در آن صورت عقل عرفی دشوار بتواند بپذیرد که ساختار جهان به سوی نیکی ها شیب موافق دارد. اما آیا ما واقعاً بر این باوریم که در جهانی زندگی می کنیم که سرشار از شرور عبث است؟ به نظرم چند ملاحظه است که نشان می دهد غالب ما چنان داوری ای نداریم:
اوّل آنکه، اگر جهان بواقع سرشار شرور عبث بود، آدمیان از زندگی در این جهان به تنگ می آمدند، و رفتن از این جهان را بر ماندن در آن ترجیح می دادند. انسانها به اختیار به این جهان نمی آیند، اما همیشه می توانند به اختیار از این جهان بروند. اگر واقعا تصوّر ما این است که در جهای سرشار از شرور عبث زندگی می کنیم، چرا بسیاری از ما به گزینه خودکشی تن نمی دهیم؟ چرا همچنان به زیستن در این جهان ادامه می دهیم؟ بلکه بالاتر از آن، چرا با صرف سرمایه های عظیم می کوشیم راههایی بیابیم که عمر خود- یعنی مدّت زندگی مان را در این عالم- طولانی تر کنیم؟ اینکه غالب انسانها خودکشی را بر تداوم زیستن در این عالم برنمی گزینند، می تواند دلیلی بر آن باشد که غالب انسانها باور ندارند که در این جهان شرور مهلک و عبث بر نیکی ها می چربد. بهترین تفسیر این تمنای به ماندن در این جهان این است که انسانها کفه زیبایی ها و نیکی های جهان را بر زشتی ها و بدی هایش گران تر می یابند. در پژوهشی جهانی که سالها پیش درباره میزان احساس خوشبختی در انسانها در سراسر جهان انجام شده بود، اکثریت افراد (صرفنظر از سطح اقتصادی، تحصیلی، نژادی، جنسیت، و غیره) میزان حسّ خوشبختی خود را در یک رتبه بندی بین صفر تا ده، بین ۷ تا ۸ می دانستند که رقم بالایی است. یعنی ظاهرا اکثریت انسانها به طورکلّی از زندگی خود در مجموع راضی هستند.
دوّم آنکه،اکثریت انسانها در عین آنکه اذعان دارند که در طول عمرشان تن به کارهای ناپسند داده اند، اما معتقدند که در مجموع انسانهای خوبی هستند. یعنی برغم برخی کارهای ناپسند، در کل خودشان را انسان های خوب به شمار می آورند. اگر تک تک انسانها درباره خود کمابیش چنان نظری داشته باشند، معنایش این است که گویی بیشتر مردم -دست کم از منظر خودشان- معتقدند که در زندگی اخلاقی شان میزان خوبی های شان بر بدی هایشان می چربد.
سوّم آنکه، شرط انسجام و تداوم زندگی اجتماعی اعتماد است. بدون سرمایه اعتماد اجتماعی شیرازه جوامع بسرعت از هم می پاشد. اما اعتماد اجتماعی فقط در بستری تولید می شود که غالب مردم در غالب موارد قابل اعتماد باشند، و این امر تحقق نمی یابد، مگر آنکه غالب مردم بر این گمان باشند که غالب مردم در غالب موارد کار درست را انجام خواهند داد. بنابراین، دوام و بقای جوامع را می توان نشانی از حضور اعتماد اجتماعی دانست، و این امر به نوبه خود نشانه آن است که دست کم در ذهنیت مردم در مجموع خوبی ها در متن جامعه بر بدی های آن می چربد.
علاوه بر مفهوم «ساختار اخلاقی جهان»، و «شیب موافق جهان نسبت به نیکی ها»، ما باید مفهوم دیگری را هم بیفزاییم: «امید معقول به تحقق و تکامل ارزشهای اخلاقی در آینده». غالب ارزشها و فضائل اخلاقی فقط در صورتی معنادارند که جهان واجد آینده ای باشد. نتایج بسیاری از کارهای نیک ما در آینده آشکار می شود، و اگر آینده ای در کار نباشد (مثلا کلّ جهان در ۲۴ ساعت آینده از میان برود)، در آن صورت، بسیاری از ارزشها بی ارزش می شود، یا آدمیان انگیزه انجام آن کارهای نیک را از دست خواهند داد. ما انسانها دوست داریم که آینده جهان نقش و رنگی از ارزشها و فضائل اخلاقی محبوب ما را داشته باشد، و به این اعتبار نشانه های از ارزشهای خود را در آینده ببینیم. این آینده که با شخص من نسبت مستقیم دارد، به آرمانها، فضائل، و ارزشهای امروزین من ارزش و اهمیت ویژه می بخشد. امید به تداوم زندگی شخصی ارزشهای ما را ارزشمند می کند.
اما البته هیچ دلیل و تضمینی وجود ندارد که جهان آینده ای داشته باشد. یکی از آینده های محتمل این است که کلّ جهان یکسره نابود شود. اما البته آینده های محتمل دیگری هم در کار است. هیچ کس به یقین نمی داند که کدام یک از آن آینده ها بواقع تحقق خواهد یافت. اما معنای زندگی کنونی ما در گرو تصویر و تصوری است که ما از آینده خود و جهان در ذهن می پرورانیم. اولویتها و تعهدات و ارزش های امروز ما با نوع آینده ای که برای این جهان تصور می کنیم، تغییر خواهد کرد. برخی از آن تصاویر به زندگی امروزین ما- از جمله ارزشها و فضائل اخلاقی مان- معنا می بخشد، دردهای ما را التیام می دهد، و برخی دیگر نه.
«امید معقول» نوعی باور مثبت به یک آینده مطلوب است. این امید وقتی دست می دهد که (۱) تصویری که از آینده اختیار می کنیم، معقول و در خود واجد سازگاری باشد- یعنی هیچ مورد ناقض نقض ناشده ای نداشته باشد؛ (۲) با تصویری از جهان که بر مبنای گذشته و اکنون در ذهن داریم، سازگار افتد؛ (۳) افزودن تصویرمان از آینده به تصویرمان از گذشته و اکنون به ارزشها و فضائل امروزین ما معنا ببخشد، و در ما انگیزه التزام به آنها را برانگیزد؛ (۴) افزودن تصویرمان از آینده به تصویرمان از گذشته از حیث روانی مایه آرامش و امنیت روحی و روانی ما باشد. این تصویر از آینده که هم گذشته را معنا می بخشد، و هم تداوم ساختار اخلاقی جهان را معنادار و ممکن می کند، از حیث عملی بر تصاویر بدیل رجحان دارد.
اکنون دو تصویر رقیب درباره آینده جهان را با هم مقایسه کنیم: مطابق یک تصویر این جهان با مرگ انسانها پایان می یابد، و مطابق یک تصویر دیگر،حیات شخصی ما پس از مرگ مان- حتّی پس از مرگ تمام انسانها و نابودی کلّ جهان- تدوام می یابد. اگر بپذیریم که ایده بقای حیات شخصی پس از مرگ ممکن و معقول است و مورد ناقض نقض شده ای ندارد، در آن صورت به نظر می رسد که امید ما به چنان آینده ای (از حیث عملی)کاملا معقول است. برعکس، اگر تصویر پایان مطلق جهان را بربگیریم، در آن صورت بسیاری از ارزشها و فضائل امروزین ما ارزش و اعتبار خود را تاحدّی از دست می دهد، و زندگی ما با نوعی اضطراب و ناامنی ناشی از هراس نابودی همراه خواهد بود، بسیاری از کارهای نیک عبث خواهد شد، و بسیاری از ارزشها و انگیزه انسانها به پایبندی به آن ارزشها محو خواهد شد. به این اعتبار ایده آینده ای که در آن حیات شخصی انسانها پس از مرگ شان تداوم می یابد، از حیث عملی ارزش معنابخشی دارد که امید به آن را امیدی معقول می کند. معقولیت ایده بهشت و دوزخ در این بستر است که تأمین می شود. بهشت و دوزخ در واقع ترجمان دینی از آینده جهانی است که در آن زندگی شخصی انسانها پس از مرگ شان تداوم می یابد، و در آن نیکی ها و بدی ها به سرانجام لایق خود می رسند، یعنی ارزشها عبث نخواهند شد.