مبانی فلسفی ایمان به غیب- گفتار هفدهم
بدست Arash Naraghi • 30 دسامبر 2023 • دسته: ویدئوها٬ سخنرانيها - الهیات٬ سخنرانی ها- فلسفیآیا خداوند آفریننده جهنم است و آیا جهنم ابدی با عدالت و رحمت الهی منافات دارد؟
خدای رحمان و رحیم و عادل ادیان ابراهیمی چگونه برای جرائم یا گناهان محدود دنیوی مجازات های نامحدود و ابدی تعیین کرده است؟ در پاسخ به این پرسش دو نظریه الف- مجازات الهی و ب- نظریه تکوینی ارائه شده است.
براساس نظریه مجازات الهی، الف- خداوند خالق دوزخ برای مجازات گناهکاران است. ب- ورود گناهکاران به دوزخ به معنای ابدی بودن زندگی در آن است. پ- دوزخ وجود زمانی و مکانی حقیقی خارجی دارد و امری نفسانی و ذهنی نیست.
اما در نقد این نظریه می توان پرسید: هدف خداوند از خلق دوزخ که هیچ راه خروجی از آن وجود ندارد چیست؟ حتی در اکثر مجازات های دنیوی راه اصلاح و بازگشت به جامعه وجود دارد و خیری بر آنها مترتب است، اما بر دوزخ ابدی خیری مترتب نیست.
مهمترین مبنای دوزخ ابدی نظریه استحقاق است. مجرمان و گناهکاران مجازات می شوند، چون ماهیت رفتارهای مجرمانه آنان را مستحق مجازات می کند (برخلاف نظریه های پیامدگرایانه و پیشگیرانه). اما در نظریه استحقاق، باید میان جرم و مجازات تناسب برقرار باشد. بنابراین، جرم های محدود دنیوی، هر اندازه هم که بزرگ باشند، باز هم محدود هستند، و با کیفر ابدی در دوزخ تناسب ندارند و این عدم تناسب خلاف عدالت است.
در پاسخ مدافعان نظریه مجازات الهی ادعا می کنند که در تعیین مجازات متناسب، فقط اصل جرم مهم نیست، شأن و منزلت قربانی جرم هم مهم است- یعنی هرچه شأن قربانی بیشتر باشد، جرمش سنگین تر است. و از آنجا که خداوند برترین و عالی ترین موجودات این عالم است، جرم در قبال خداوند و نادیده گرفتن فرامین او بالاترین بی حرمتی ها و جرائم ممکن است.
اما این پاسخ قابل دفاع به نظر نمی رسد. زیرا انتظار ما این است که هرچه منزلت و شأن فرد بالاتر باشد، عفو و عطوفت بیشتری از خود نشان دهد، و از خدای نامتناهی انتظار رحمت و عطوفت و بخشش بی کران می رود.
برای حلّ مشکلات نظریه مجازات الهی، باید دست کم یکی از ارکان آن نظریه را رد کرد. یعنی یا باید گفت که خداوند اساساً خالق دوزخ نیست، یا اصل وجود خارجی دوزخ را انکار کرد، یا ایده خلود در دوزخ را مردود دانست.
نظریه تکوینی دوزخ عمدتاً بر این فرض است که خداوند خالق دوزخ نیست، بلکه این خود انسانها هستند که با اعمال مختارانه خویش دوزخ خود را می آفرینند. البته از نظریه تکوینی دوزخ می توان دو قرائت متفاوت داشت. برای مثال، کسانی مثل فضل الرحمان و محمد عبده معتقدند که میان جرم فرد و مجازات اخروی او رابطه ای علّی و معلولی وجود دارد، یعنی رفتارهای مختارانه فرد علّت به وجود آمدن دوزخ است. گروهی دیگر، مانند ملاصدرا و علامه طباطبایی رابطه میان جرم این جهانی و مجازات آن جهانی را نوعی رابطه عینیت می دانند. به اعتقاد ایشان رفتارهای انسانی علاوه بر ظاهر محسوس، باطنی حقیقی هم دارند که در این جهان بر ما آشکار نیست، اما پس از مرگ حجاب ها کنار می رود، و فرد باطن واقعی رفتارهای خود را می بیند. اگر آن باطن زیبا باشد، فرد خود را در بهشت می یابد، و اگر آن باطن کریه و زشت باشد، دوزخ فرد قائم شده است.
این دو تلقی از نظریه تکوینی هم مشکلات خاص خود را دارد. برای مثال، در تلقی علّی، آیا رابطه علّت (جرم) و معلول (مجازات) ضروری است یا امکانی؟ اگر این رابطه امکانی باشد، در آن صورت خداوند می تواند این رابطه را قطع کند، و اگر نمی کند، باید او (و نه خود انسانها) را به معنای مهمی خالق دوزخ دانست. اما اگر آن رابطه را ضروری بدانیم (همانطور که مرتضی مطهری پیشنهاد می کند)، در آن صورت، با دیگری روبرو می شویم: افعال بخودی خود و مستقل از عنصر ذهنی (یعنی نیّت) جرم نیستند، این نیّت فاعل است که فعلی را تبدیل به جرم می کند یا نمی کند. در این صورت فرض رابطه ضروری میان فعل فاعل و معلول آن پذیرفتنی نخواهد بود. علاوه بر اینها، گاهی جرم انسانها «انجام ندادن» یک فعل است. در این شرایط عدم فعل ماهیت یا باطنی ندارد که در وقت کشف حجاب بالضروره ظاهر شود.
همانطور که اشاره کردم، برای حلّ مسأله دوزخ حکیمان مسلمان راههای دیگری هم در پیش گرفته اند. برای مثال، برخی از ایشان (مانند غزالی) عباراتی دارند که گویی واقعیت خارجی و عینی دوزخ را انکار می کند و آن را بیشتر مقوله ای باطنی و انفسی می داند، و برخی دیگر، جاودانگی در دوزخ را انکار کرده اند.
اما من مایلم در اینجا مدلی را پیشنهاد کنم که بدون انکار واقعیت عینی و خارجی دوزخ، و بدون انکار آموزه خلود در جهنم، مسأله دوزخ را پاسخ دهد. در مدل پیشنهادی من، دوزخ یک امر واقعی و خارجی است و ماهیت آن عبارتست از وضعیت «در بهشت نبودن». اگر فردی مختارانه و آگاهانه تصمیم بگیرد که به بهشت نرود، در دوزخ افتاده است. کاملا ممکن است که فرد از حقایق مربوط به خداوند و بهشت آگاه باشد، اما آگاهانه و مختارانه از پذیرش آن حقیقت و زیستن بر وفق آن سرباز زند. مثل آنکه پزشکی به مضرات الکل و سیگار آگاه باشد، اما آگاهانه و مختارانه تصمیم بگیرد که الکل مصرف کند و سیگار بکشد. بنابراین، به فرض وجود اختیار، کاملا ممکن است که برخی انسانها در عین علم به حقیقت خداوند و بهشت، مختارانه تصمیم بگیرند که سبک زندگی متفاوتی را بربگیرند که شامل باور و التزام به خداوند و فرامین او و میل به زیستن در بهشت نباشد. یعنی فرد آگاهانه و مختارانه زندگی در بهشت و نزدیکی با خداوند را پس زند، و نرفتن به بهشت را ترجیح دهد. در این شرایط اگر خداوند را رحمان و رحیم و خیر فرض کنیم، بر او اخلاقا فرض است که از طریق وحی، نبوت، و عقل تمایز میان حق و باطل و راه رسیدن به حق را نشان دهد، و راه نقد و گفت و گو با بندگان خود را باز بگذارد، اما حق ندارد آنها را به انتخاب بهشت مجبور کند. به بیان دیگر، اخلاقاً بر خدای رحمان و رحیم فرض است که حق ناحق بودن انسانها را برسمیت بشناسد. خداوند فرصت و امکان انتخاب مختارانه و آگاهانه میان شقوق مختلف را در برابر انسانها قرار می دهد، اما لازمه این امر آن است که برخی از انسانها می توانند مختارانه تصمیم بگیرند که به بهشت نروند، و به این ترتیب خود را دچار دوزخ (یعنی وضعیت در بهشت نبودن) کنند. بنابراین، دوزخ محصول انتقام خداوند نیست، نتیجه تصمیم آگاهانه و مختارانه خود انسانهاست و احترام خداوند به تصمیم مختارانه ایشان (در قالب به رسمیت شناختن حق ناحق بودن آنها) است. از جایی به بعد تداوم دوری فرد از خداوند چندان روح او را سخت و تیره می کند، که گویی بر دلش مهر زده اند، یعنی فرد وجوداً دیگر نمی تواند جز زندگی در دوزخ را برگزیند، و به این ترتیب جاودانه در دوزخ (یعنی در موقعیت دوری از بهشت) خواهد ماند.